کد مطلب:94684 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:122

نامه 028-در پاسخ معاویه












[صفحه 643]

معاویه در نامه ای، داعیه زیاده از حد كرده بود، و آن را بسوی علی (ع) فرستاد. نامه زیر پاسخی است به او پس از حمد پروردگار بی همتا، درود بر پیامبر خدا، نامه ات به من رسید. در آن برگزیدن محمد امین (كه درود بی پایان خدا به روان پاكش باد) رسول خدا را برای دین خود و حمایت و پشتیبانیش را بیاری همراهانی كه او را تائید میكردند، یادآور شده بودی. براستی كه روزگار، كار بس حیرت انگیز ترا از ما نهان داشته بود. حیرت در این است كه تو میخواهی ما را به نیكوئی و خیری كه پروردگار مهربان برای ما ارزانی داشته و نیز نعمت و لطفی كه به ما درباره رسولمان عنایت فرموده، آگاه سازی! شگفتا! تو در این گفتار، بسان كسی میمانی كه خرما به هجر میفرستد، و همچون نوآموزی هستی كه استاد خود را در میدان تیراندازی به مبارزه میخواند. گمان كرده ای كه برترین كسان در دین اسلام فلان و فلان هستند. تو اشاره به چیزهائی كرده ای- كه اگر درست باشد- خود از آنها بی بهره ای و اگر ناراست باشد زیانش به تو نخواهد رسید. ترا چه كار كه مهتر و كهتر كیست و حقیر و كوچك چه كسی می باشد؟ چه ارتباطی است، آزاد شدگان (ابوسفیان) و یا فرزندانشان (معاویه) را، با مهاجرین

اولیه. بدان كه مدارج و مقام و قدر و بازشناسی گروه های مختلف- در دین و ایمان- كار تو نیست؟ هیهات! او به تیری اشاره كرد كه از تیرهای مسابقه نبود. كسی سخن از خلافت و امانت راند كه این گفتار شایسته او نبود، بلكه وظیفه داشت تنها از امام و پیشوا متابعت و پیروی كند. تو با چنین پای لنگ، هنوز اراده توقف نداری؟ و به كوتاه دستی خود پی نبرده ای؟ همانگونه كه دست تقدیر ترا بر كنار ساخته، حد خود گیر و كنار بنشین. هرگز زیان زیان دیده، و سود سود برده بر تو نیست. تو در صحاری سوزان و بی پایان گمراهی، سرگردانی و فرسنگها از حقیقت به دور افتاده ای. با اینكه ترا آن لیافت نمیبینم كه خبری دهمت، اما بخاطر الطاف خدا كه به من بخشیده به تو میگویم: مگر نمی نگری كه گروهی از مهاجرین و انصار در راه خدا كشته شدند. همه به شرافت شهادت نائل آمدند تا اینكه كسی از ما شهید شد. درباره او گفته شد كه: وی مهتر كشتگان در راه خداست. رسول اكرم (كه درود بی پایان خدا به روان پاكش باد) هنگامیكه بر جسد وی نماز گذاشت، با هفتاد الله اكبر بزرگداشتی بی مانند، از او به عمل آورد. آیا نمی بینی كه در راه خدا، گروهی دست از تنشان جدا شد، پس جملگی آنان راست فضل و مرتب

تی بس عزیز و بزرگ، تا اینكه همین حادثه برای یكی دیگر از ما روی داد. پیامبر خدا وی را پروازگر دو بال در بهشت نامید اگر بخاطر پروردگار نبود كه بندگانش را از خودستائی نهی فرموده، بی تردید آن گوینده، فضائل و مكارم كسان زیادی را یادآور میشد. آنانكه دلهای با ایمان، قبولشان دارند، گوشهای پندپذیر و شنوا، هر گفتار تقدیرآمیزی را درباره آنها میپذیرد. پس دور كن از خود كسی را كه به دام خطا افتاده، و از راه راست جدا مانده. بدان كه ما تربیت یافته آفریدگارمان هستیم، و مردمی كه از ما پیروی می كنند، از ما آموزش میگیرند. هر چند كه ما با شما آمیختیم و زن از شما گرفتیم و فرزند به شما دادیم، و با اینكه شما را آن ارجمندی نبود كه با ما همسر و همخانه شوید، با این حال از شرف دیرینه و عزت و سربلندی جاودانه ما، چیزی كاسته نشد. اما شما را كجا چنین شایستگی و ارجمندی است؟ حال آنكه رسول اكرم از ماست. اما تكذیب كننده منكر از شماست شیر خدا از ما و شیر سوگندها از شماست. دو سرور جوانان اهل بهشت از ماست، و نوزادان گناه و آتش منزلان، از شماست. برترین زنان گیتی از ما، و هیزم كش خوار و پست از شماست. سرانجام، چه بسیار اموری كه باعث عزت و شرف و افتخا

ر ما میگردد، و چه فراوان اعمالی كه موجب پستی و خواری و ننگ شما میشود

[صفحه 645]

اسلام آئین مقدسی است كه شناخته شده و پیش از پیدایش آن هم، ما منكر جهل و بی خبری نیستیم. خداوند مهربان آنچه را كه از ما دور شده بود، گرد هم آورد و در كتاب خود چنین فرمود: بعضی از خویشان بر بعضی دیگر سزاوارترند. سزاوارترین مردم به ابراهیم كسانی هستند كه، از او پیروی نمودند، و این پیامبر و كسانی كه ایمان آوردند، و خدا یار مومنین است پس نخست اینكه ما از خویشاوندان رسول اكرم هستیم، و دیگر بخاطر آنكه از او متابعت و پیروی می كنیم، بخلافت سزاوارتریم. اما چون مهاجرین و انصار روزی در سقیفه خویشی و نسبت خود را با پیامبر خدا (كه درود بی پایانخدا به روان پاكش باد) برای خلافت خود دلیل آوردند، بر آنان پیروز شدند. اینك اگر پیوستگی با فرستاده خدا باعث برتری و ظفر شود، پس این حق، ما راست نه شما را، و اگر این سخن موجب اثبات حقانیت نشود، پس انصار باید بر دعوی خویش باقی بمانند تو پنداشتی كه من بر همه خلفا رشك بردم و بر آنان ستم نمودم؟! بدین قرار اگر گمان تو بجا باشد، پس بازخواست آن بر تو نیست، تا كسی نزد تو پوزش آورد و عذر بخواهد، و به گفته شاعر: این گناهی است كه ننگ آن از تو دور است ای عزیز گفتی: مرا بسان اشتری كه

چوب در بینی اش كرده، به دنبال خویش خواهند كشید، تا بیعت كنم. شگفتا! تو خواستی كه مرا نكوهش كنی و رسوا سازی، اما ستایش كردی و رسوا شدی! بر مسلمان تا لحظه ای كه در ایمانش تردیدی و در اعتقادش شكی وجود نداشته باشد، او را عیب و نقصی نیست، و مظلوم شدنش موجب خواری و سرافكندگی اش نمی شود. اما قصد غائی من از بیان این دلیل، كسی غیر تو میباشد، از این رو از آن گواه، بحدی بهره گرفتم و سخن راندم كه لازم به تذكر میدیدم و بخاطرم خطور كرد

[صفحه 647]

سپس- در نامه خود- مرا بكاری كه میان من و عثمان روی داد آگاه نمودی. از این جهت پاسخت میگویم كه میدانم ترا با او قرابت و خویشاوندی است، و میخواهم حقیقت روشن شود و تردید از دلت برود، و دریابی كدامین از ما، در حق او ستمكارتر بوده ایم و مردم را برای كشتنش راهنمائی كرده ایم. آیا كسی كه خواست او را یاری كند و او نگذاشت و درخواست نمود تا مددكار بر جایش بنشیند، گناهكار است؟ و یا آنكس كه او از او یاری خواست و او از چنین كمكی دریغ نمود و وسائل مرگ را بسوی خود كشاند؟ سرانجام مشیت الهی بر آن قرار گرفت كه بمیرد؟ خدا گواه است كه چنین نیست. پروردگار میفرماید: بی تردید خداوند مانع شوندگان از شما را، كه به برادران خود میگویند: بسوی ما بیائید، میشناسد و آنان جز زمانی كوتاه به جنگ حاضر نشوند اما من از اینكه پیوسته با شمارش بدعتهای عثمان، او را بخشم آورده بودم، پوزشی نمی طلبم، و اگر گناه من نزد او، این باشد كه او را هدایت میكرده و به راه درست میخواندم- پس بسا نكوهش شده ای كه گنهكار نیست، و چه بسیار پندآموزی كه گرفتار تهمت دیگران شود. حال آنكه تا آنجا كه مرا توش و توان بود، جز اینكه به كارهای پریشانش سامان دهم، كار

ی نداشتم و در این راه توفیق و پیروزمندی من، جز از طرف آفریدگاری كه امید ممن و تكیه گاه من است، به هیچ چیز دیگری بستگی ندارد و بازگشتم تنها بسوی اوست

[صفحه 647]

دیگر- نوشته ای- كار من و یاران و یاورانم به تیغ شمشیر توست! مرا پس از تاسف بسیار، بخنده آوردی! كجا فرزندان عبدالمطلب را دیدی كه از ترس شمشیر، بر جای خشك شوند و به خود بلرزند؟! (به مصداق معروف) پس اندكی درنگ كن تا حمل برسد. به زودی آنكس كه تو او را خواسته ای، ترا بسوی خود میطلبد و هر آنچه دور و بعید میپنداشتی، به تو نزدیك میگردد. دیری نمی پاید كه با سپاهی بیشمار از مهاجرین و انصار و نیكوكاران، بسوی تو خواهم آمد چنان سپاهی كه از كثرت، همچون توده وسیع ابری تیره موج زنند و غبار گامشان، چون گردباد مهیب باشد و همه ردای پذیرش مرگ، بتن كرده باشند. آری نیكوترین دیدارها نزد آنان، دیدار آفریدگارشان است. دلیرزادگان جنگ بدر با آنانند، و شمشیرهای هاشمی- كه جای تیغشان بر تن برادر و دائی و جد و سایر خویشانت هنوز باقی است- از سر و دست و تن ستمكاران دور نیست


صفحه 643، 645، 647، 647.